|
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 8:30 :: نويسنده : لیدی پریسا
راستی 24 دی تولدمه..... یعنی یه سال گذشت و من همونم..... یعنی یه سال بی تو.... یعنی یه سال دور از خودم.... یعنی یه سال دود شد و رفت قاطی قبرستون وقتای مرده.... من یه سال بزرگ تر نشدم.....یه سال پیر تر شدم...... یه سال سخت.... الان 16 سالمه...... یادش به خیر روزای قدیم،کیک و کلاه و شمع و کادو! تولد...تولد...تولدت مبارک......پریسای گلم.....ایشالا صد سال دیگه زنده باشی..... اه....این حرفا داره تو سرم میپیچه....الان نه....وقتش نیست.... من میخوام برگردم به کودکی.....
پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, :: 7:48 :: نويسنده : لیدی پریسا
سیسخت کجاست؟
سیسخت تو 35 کیلومتری شمال غربی یاسوجه!....یاسوج کجاست؟....
یاسوج مرکز استان ک و ب...استان ک و ب کجاست؟....میگم ولی سکته نکنید:
کهگیلویه و بویر احمد (اوخیشت،تموم شد!)
مردم اصولا اینجا لری
نزدیکه و راحت حرفامونو میفهمید!
اگه تشریف آوردید سیسخت میتونید برید:
دشتک ، کوه گل ، باغای بندون(بندان البته!) ، چشمه میشی ، چشمه سنبلی ، چشمه سردو
بن رود ، خود کوه دنا! ، تپه ی قلات و پارک شهرداری!
یه شهر ساکت و آروم که از قدیم به فرهنگ غنی ، سکوت و امنیت و تاریخ پرافتخار معروف بوده!
تو یه پست دیگه در مورد معنی سیسخت مینویسم....
باغای انگور و سیب، چشمه های خنک و هوای مطبوع سیسخت آدمو عاشق خودش میکنه... شهری که به نظر من عید عالیه(البته یه کم سرده!) و اوایل تابستون بهشت!
اگه تشریف آوردید میتونید سوغاتی اینا رو ببرید: برگه ی میوه های مختلف مثلا زرد آلو ، گردو ، سیب ، انگور(البته اگه سالم بمونه!) شیره ی انگور و رب انگور ، برف!!! ، کشک ، قره قوروت و داروهای محلی!(با احتیاط مصرق شود!)
بهشت گمشده ی ایران و بهترین جا واسه کوهنوردی و اقامت!
قدمتون روی چشم....منتظرتونیم!
پ.ن:همه ی ایران سرای من است!
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:44 :: نويسنده : لیدی پریسا
هر پسری قابلیت بویز شدن را دارد! از ما گفتن بود! به تجربه ثابت شده! میدونید که بویز چیه؟...نه؟...برید قبلنا!!!...پستای قبل!
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : لیدی پریسا
به بابام میگم قَروه درسته یا قُروه؟ با حالت جدی میگه چی میگی اون که علیرضا قزوست!!! قیافم دیدنی شده بود!!
(یه مدت پیش واسم اتفاق افتاد!)
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 19:53 :: نويسنده : لیدی پریسا
سیسختم مثل همه جا هم غیرتی هست هم به اصطلاح روشنفکر! البته غیرتی رو خواهر و دختر عمو.... روشنفکر واسه دختر مردم.... (مخاطب خاص)
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : لیدی پریسا
لازم نیست نصیحتم کنید.... یا دلداری بدید.... یا باهام حرف بزنید... عاشقم باشید.... دوستم باشید....
فقط نیاز دارم وجود یکیو پشت سرم حس کنم.....یه سکوت عمیق..... بدون هیچ حرفی......یه کاسه گرفتم دست و میگم: ببخشید،حمایت دارید؟.....یه کم لطف کنید....
چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, :: 17:54 :: نويسنده : لیدی پریسا
همه میگن 2012 شایعست...... میگن دروغه...... شاید یکی تنها و دلشکسته بوده،اینو گفته باهاش مهربون تر بشن....یه کم فکر کنیم.... اصلا ای کاش راست بود.....چند روز نزدیک تر،مهربون تر....
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 20:7 :: نويسنده : لیدی پریسا
هر وقت میخوام فراموش کنم.... همه ی آهنگا....همه ی خیابونا....همه ی خاطره ها و همه ی اشکا بهم طعنه میزنند..... و یه معنی خاص پیدا میکنند....
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : لیدی پریسا
همش با بغض مینویسم و اون با خنده میخونه...... یه کم درکن....با خود خودتم..... (مخاطب وحشتناک خاص)
سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : لیدی پریسا
بچه ها....قبل از امتحانا فقط فردا رو میام!!!
حالا یه پست دیگه هم میذارم...............
عاشقا و دلسوخته ها خبرم نکردید،پشیمون میشیدا!!!
اگر بار گرانننننننننننننن....بودیم رفتیم.....
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : لیدی پریسا
هی رفیق..... تو که میری،لا اقل یه کم آروم تر..... اونجایی که پاتو گذاشتی قلب منه......
یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : لیدی پریسا
قابل توجه عاشقان....دلسوخته ها....دلباخته ها و مالباخته ها ی محترم راه عشق من! دنیا داره تموم میشه....خو اگه عاشقم هستید بگید..... دنیا رو به پایانه!!! تموم میشه حسرت به دل میمونیدا.... از ما گفتن بود!
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 18:44 :: نويسنده : لیدی پریسا
خبر جدید....... افتتاح جاده ی آسفالت دهن من! یه مدت هی دهنمو سرنوشت آسفالت میکرد.... گفتم افتتاحش کنم دور هم لذت ببریم! بفرمایید.....
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : لیدی پریسا
این جمله حقیقتا از خودم نیست ولی گفتم بذارمش....باید بدونن خیلیا!
برای دادن گل به دوستانتان منتظر مراسم تدفین آنها نباشید....
خعلی ازش خوشم اومد....قابل توجه افراد بی معرفت!....
زود دیر میشه....آدما میمیرن....
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 17:26 :: نويسنده : لیدی پریسا
دلم گرفته..... کسی چاه کش خوب سراغ نداره...... چاه...... آخه زخمی که تو قلبم گذاشت خعلی عمیق بود...
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 16:36 :: نويسنده : لیدی پریسا
برق! بر و بچ برق سیسخت با یه نم نم بارون میره....بادم بیاد میره! از همین جا یه سلام گرم به مسئولین زحمت نکش میرسونم! دمتون گرم....نم نم بارون تو تاریکی میچسبه نخ سوزن! کسی مشکلی داره؟......
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : لیدی پریسا
یه دختر نیاز داره بهش بگن خوشگله..... دوست داشته بشه..... بهش نگاه کنن..... عاشق بشه و عاشق کنه..... نیاز داره به یه چیزی تکیه کنه..... نیاز داره دختر باشه.....حیف که بیشترشون مثه مرد میجنگن.... یه دختر ازت چیز زیاد نمیخواد مرد! فقط امنیت..... یه کم عشق و شاید.....یه لبخند....... مرد!...از دست تو....نه عشق میخوام و نه توجه.....فقط یه ذره احترام کافیه...... لعنت!
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : لیدی پریسا
تو وبلاگ من هر چه میخواهد دل تنگت نگو..... حالم ب اندازه ی کافی بد هست....... واسه گریه کردن به شونه ی کسی جز خودت تکیه نکن.....گرگ زیاد شده.... اووووووووووووووووووووووووووووووو!
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 9:23 :: نويسنده : لیدی پریسا
پسرای سیسخت! سلام به همه....قابل توجه برخی پسرای سیسختی!...خو شما که ادعاتون میشه خعلی باحالین یه چهار تا متلک درست بپرونید که آبرو حیثیت آدم نره! هر وقت میرم بیرون یه احمق بعد از این که دو سه دور زد و خوبببب شناسایی کرد میگه:خوسجله!!!....همون خوشگلس فقط من نمیدونم چرا اینجوری میگن!!!.....یا آگه خعلی پیشرفته باشه میگه:ندزدنت! اوف......و یه نکته واسشون:اونجایی که شما درس میخوندید من مدیر مدرسه بودم!...خخخخخخخخ!
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 8:43 :: نويسنده : لیدی پریسا
سلام.... بچه ها یعنی بیست و یک دسامبر دنیا تموم میشه؟..... من نیمیخوام بمیرم!!!.....کلی کار واسه انجام دادن دارم!!! میخوام قبل از مردنم: موهامو پسرونه کوتاه کنم تو دماغم حلقه بندازم! تو خیابون به همه سلام کنم و دستشونو بگیرم! تو خیابون بزنم زیر آواز! نصف شب زیر بارون بدون چتر تو خیابونا پرسه بزنم! ماهیای آکواریومو با دستای خودم خفه کنم! لباس مدرسمو آتیش بزنم! کتاب عربیمو کباب کنم به خورد معلممون بدم! دفتر خاطرات خصوصیمو چاپ کنم بدم دست مردم! شعرامو کتاب کنم! برم مردم آزاری...خخخخخخخخ! و فقط یه کار دیگه.....انتقام.......... دنیا داره تموم میشه!!! باید شروع کنم......
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 8:39 :: نويسنده : لیدی پریسا
هی وبلاگمو ریفرش و آمار وبلاگمو چک میکنم.....
نع!.....منم و تنهایی خودم........
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 17:38 :: نويسنده : لیدی پریسا
تتتترکوندیم بدجور! سلام به همه....یه روز عجیب دیگه تو دبیرستان ما! امروز یکی از دخترای شجاع کلاس کپسول ریخت تو بخاری،کل کلاس بوی گربه ی مرده گرفت! ما هم خر کیف که قرار نیست خانوم امتحان بگیره.... منم که جزو استعداد های کشف نشده ی بازیگری هستم خودمو زدم به حال بدی و یه کمم اشک چاشنی کارم کردم.... زیر پوستی اونقدر بازی کردم که جدا حالم بد شد! ولی بعدش گفتم نه...حالم خوبه..... غافل از این که خانوم میخواد تو نماز خونه امتحان بگیره.... حالمون گرفته شد! اخرش امتحانو دادیم و یه ادم فروش اون دختره رو لو داد.... منم که متخصص جو سازیم پریدم تو کلاس و گفتم: ای خدا....چه طوری هم کلاسیتونو لو دادید....کل شرفتونو به چند نمره فروختید؟...متاسفم....(با قیافه ی حق به جانب!) کوتاه ولی تاثیر گذار!
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : لیدی پریسا
تغییرات اساسی و اساس تغییرات! سلام به همه ی دوستای گل!....خوبید؟ تصمیم گرفتم تغییرات اساسی تو وبلاگم بدم!....اولیش اینه که موضوعات نوشته هامو عوض کردم و دیگه کمتر خاطره ی خونوادگی مینویسم،قراره چند تا از شعرامو تو وبلاگم بذارم..... راستی لطفا شعرامو بخونید و نقد کنید ولی دزدی....وای وای وای....بدآموزی....حرف بد.....نوچ نوچ نوچ!!! بیشتر از سیسخت عکس میذارم و در مورد سیسخت هم مینویسم! مخلص همتونم نافرم!(اوه...چی گفتم!!!) بعدا نوشت:اونایی که میخوان از این قبیل و یه نکته:دراز کردن پا بیشتر از گلیم تو وبلاگ من قلم شدن پا رو در پی داره.....کلا گفتم بدونید..... بدرود!
یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, :: 20:7 :: نويسنده : لیدی پریسا
باحال بودن.... باحال بودن ضد دختر یا ضد پسر بودن نیست.... باحال بودن بی اعصاب بودن و چیز شعر گفتن نیست.... باحال بودن فحش بستن به زمین و آسمون نیست.... باحال بودن سوژه کردن مردم و خندیدن به اونایی که هر کدومشون یه دل پر درد دارن نیست... باحال بودن اذیت کردن معلما نیست..... باحال بودن از زیر قانون در رفتن نیست..... باحال بودن نیم کیلو ژل به مو و متر کردن خیابونا نیست.... باحال بودن متلک به دخترا نیست.... باحال بودن درگیر بودن نیست...... باحال بودن باحال بودنه...... قابل توجه اونایی که با آت و آشغال تف دادن وبلاگ میسازن و ادعای باحال و اندش بودن میکنن!.....
یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : لیدی پریسا
سلام به همه....امروز میخوام در مورد یه روز عادی تو مدرسمون توظیح بدم معرفت: اول صبح در حالی که آب دماغتون به قندیل تبدیل شده خودتونو به مدرسه میرسونید......مدرسه یخخخخخه! به زور بخاریو(که جزو اثار باستانی هم هست!)روشن میکنید... کم کم سر و کله ی دخترا پیدا میشه،یه سلام سرسری میکنند... بعضیاشون سه سوته کتابو در میارن و شروع به درس خوندن میکنن.... بعضیا هم داغ ترین شایعه ها خبرای سیسختو مرور میکنن.... یه سری هم شروع میکنن کپی زدن مشق از روی مثبت کلاس.... وقتی همه جمع شدند فاز اول کنفرانس کلاسی شروع میشه: موضوع بحث:عوامل موثر در ترشیدگی!.... بالا خره معلم میاد تو راهرو و اونایی که بیرون بودن با عربده میریزن تو کلاس....تلفات زیاد میشه! همه میگن:الاااااااا(صلوات!)....دیگه بقیشو نمیگن... اگه درس زیست باشه یعنی فاجعه!.... معلم پای تخته هیدر میکشه و همه میگن:حیدر! و فاز دوم سخنرانی: حیدر کیست؟....آیا مجرد است یا متاهل! معلم از کوره در میره و شکلو پاک میکنه..... دستگاه گوارشو میکشه،همه میگن:مخرررررج! چند تا مثبت شروع به نوچ نوچ کردن میکنن.... معلم بالاخره از خیر درس دادن میگذره و میخواد بپرسه.... رنگ از رخسار همه میپره....چند تا چاپلوس هی میگن: خانوممممم....ما داوطلبی بیایم؟ خانوم میگرده و میگرده و مخصوصا یه ابرو کلفت سیبیلوی ته کلاسیو پیدا میکنه و میبرتش پای تخته..... همه میخوان بهش برسونند ولی یارو اشتباه میکه و کل کلاس میره هوا!....خودشم حرکات ناموزون انجام میده... زنگ میخوره! فاز سوم کنفرانس: نامزد و راه های تور زدن پسر ها....آخرین اخبار نامزدی در سطح شهرستان ای دعوا دعوا دعوا سر شیشه ی مربا یکی از دخترای جوگیر که جدیدا عاشق شده میپره وسط و شروع به درد و دل میکنه....چه میکنه این دختر.... سیل عظیم همدردی جاری میشه.....بدبخت طرف غم خودش یادش میره! یه پیرمرد از بغل پنجره رد میشه و یکی میگه پسررر! همه میپرن لب پنجره تا بختشونو امتحان کنن.... همون موقع معلم سر میرسه..... از شوق شوهر احتمالی کسی صدای زنگو نشنیده! معلم ادبیاته... میخواد در مورد رستم و تهمینه و ازدواجشون بگه..... ذکر مصیبته به مولا! داغ دل همه تازه میشه..... معلم میگه تهمینه بهد از نه ماه بچه آورد!!! فاز چهارم کنفرانس: پچ پچ هایی از قبیل:وووی خاک ب سرم.....بی حیا....شوهر؟؟؟ بچه؟؟؟.....چقد هول بوده....کنترل خانواده حالیش نبوده.... معلم هفت رنگ میشه و میره سراغ یه جای دیگه ی درس: میگه سهراب به سرعت گذر کرد! یهو یکی میگه:حتما تردمیلش راین بوده.....راییییین! کل کلاس منفجر میشه.....کاسه ی صبر معلم لبریز میشه.... و میگه:ابتدائیا....بسه.... و شروع میکنه به نصیختای خاله زنکی! هیشکی گوش نمیده،همه شروع میکنند به فرمایشات خودشون! و فاز پنجم: عقد یا صیغه،مسئله این است! گونه ی نایاب پسر مثبت!!! معلم از رو نمیره و همچنان درس میده..... اوفیییییش!.....زنگ میخوره..... همه از دست معلما دیوونه شدن!..... و بالاخره فاز ششم(نقطه ی امید!): چرا معلم های ما بد هستند....معلم خوب کیست؟..... کدام معلم شوهر دارد!........ زنگ میخوره و معلم هندسه میاد! اخیییش خلاصی! چند نفر زاویشونو تغییر میدن و آخر کلاسیا کیفشونو میذارن زیر سرشون و لالا!!!!!! صدای معلم از صد تا لالایی بدتره....چشما که گرم میشه زنگ میخوره.... آزادی..... و توی مسیر برگشت: بحث شیرین غیبت.....تخلیه ی عقده های سرکوب شده ی کلاسی! و این که چرا نمیذارن سر کلاس حرف بزنیم...... خب تموم شد.....بازم در مورد کلاسمون مینویسم!.... و خاطرات من و ریاست شورای مدرسه!!! تا پست بعدی بای!
جمعه 17 آذر 1391برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : لیدی پریسا
مژده مژده مژده! سلام به همه ی عزیزااااااااااااااان! امروز میخوام به همه یه مژده بدم! از این به بعد قراره وبلاگمو متحول کنم و در مورد: قصه های محلی که از مادربزرگم میشنوم سیسخت غم و غصه ها و دلنوشته هام شعر هام(فقط به جدتون قسم کپ نزنید!) متن های ادبیم که مینویسم(متن همون پرانتز بالا!) عکسای سیسخت معرفی کتابای خوبی که خوندم یا آهنگای باحالی که شنیدم نقد من در مورد اتفاقای مختلف(چیه؟؟؟....بهم نمیاد؟) روند درس خوندنم واسه کنکور و شرح موفقیت هام و شکست هام! نظر خواهی از شما! و هر آن چیزی که ازم بر میاد....... فقط لطفا! وبلاگمو تبلیغ کنین! کمکم کنید....انگیزه بدین! باشه؟(با حالت معصومانه!) پس به پیش!!!! بایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!
خدانگهداررررررررررررر.... بچه ها تصمیم گرفتم اسم وبلاگمو عوض کنم......اونایی که منو لینک کردن اسممو عوض کنن لطفا.... چرا؟ چون فکر کنم قوم مغول شایسته ی اسمم نیست(اعتماد به سقف کاذب!!) ............ از این به بعد دختری از سیسخت....
دختری از شهر غرور دنا.....
یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : لیدی پریسا
آره یا نه....یکی جواب بده لطفا... سلام بچه ها.... امروز داشتم وبگردی میکردم که چشمم افتاد به یه وبلاگ که یه دختری و دوس پسرش مینوشتنش.... باحال بود.... عشقم.... کوشولوی من.....عزیزم.....خوشگل ترین دختر زمین....و.... نمیدونم چرا ولی یه کم دلم گرفت! آخه یه عمره با این حرفا غریبم..... هیچ وقت از کسی نشنیدم که عاشقمه...یا مثلا از من خوشش اومده.... دلللللللم گرفته...... ولی خب،باید طبق دستور العمل" چگونه یک دختر ایرونی خوب باشیم" نوشته ی :کل تاریخ و جامعه ی ایران(!) نجیب و پاک و آفتاب مهتاب ندیده باشم و در به در دنبال دستور پخت استانبولی بگردم....اخه بده دختر وقت عروسیش آشپزی بلد نباشه! لعنت ب این تابووووووووووووووووووووووووووووووووووو! لعنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت!
یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : لیدی پریسا
جریان امروز به مامانم و دوستش و خالم و چند تا از دوستام اس دادم گفتم: میدونی جریان چیه؟ بعد که گفتن نه،گفتم:واااایییی یعنی نمیدونی؟.....واییییییی! آخرش مامانم بهم زنگ زد و با ترس گفت چی شده؟جریان چیه؟ گفتم خب این که کاری نداره،جریان مقدار الکتریسیته ایه که از مدار میگذره....... دوسه نفرو همینجوری سکته دادم..... لوسسسسسسس!  |
||
.....پس پیش به سوی دبیرستان
.....دعوا سر پسر ها(معمولا منجر به دعوا و خونده شدن سرود:
میشه!!!)
....شایدم:عوامل انقراض
